نوشته اصلی توسط
یک تنهای خسته
اون ار ابن مهربونی سواستفاده میکنه هی هرجور دلش مبخواد رفتار مبکنه منم زود میبخشمش هی کوتا اومدم پرو شده درسته حق باشماست من۱۹سالمه اخه مشکل من دقیق همبتجاس اینقد عاشقشم باخودم فک میکنم اگ با یکی دیگ ازدواج کنم بعد هنوز فکرم درگیر اون باشه این رسما خود خیانتهههههه چیزی ک ازش متنفرم بعد اون آقای بنده خدا گناه داره دلم نمیاد یکی رو برنجونم اذینش کنم قلبشو بش************م خب اونم ب هزار امید اومده ازدواج کرده دیگ بعد من دوسش ندارم اذیت میشه گناه داره.عقلم میگه برو نذار بیش از این خردت کنه بسه هرجی فرصت دادی دلم میگ عاشقشی و عاشقته!مث شما ک بین عقل و دلتون موندین!نمیدونم با دختر خالمم صحبت کردم میگ ولش کن تا سرش ب سنگ بخوره بعد چن ماه قشنگ دوریتو حس کرد برمیگرده من تصمیم گرفنم تموم کنم بنظرتون کار درستیه؟